۱۳۸۵ آبان ۲۱, یکشنبه

Post 11 / ميوز، الهه شعر و موسيقی / Muse

یکی بود یکی نبود، در زمان های دور و در سرزمینی دورتر زئوس و خانواده اش زندگی می کردند زئوس خدای خدایان از همسرش هرا فرزندانی داشت هرا مادر خدای جنگ، آرس Ares بود، همین طور مادر الهه های جوانی و تولد، هبه Hebe و ایلیتیا Eileithyia. همسر دیگر زئوس برایش سه هورای Horai آورد که قانون، عدالت و صلح نامیده شدند و سه فیت Fates به نامهای ریسنده، تقسیم کننده و بی بازگشت و یکی دیگر از همسرانش مادر سه گریس Graces به نامهای روشنایی، شکوفه و خوشدل بود. و بالاخره همسر دیگر زئوس به نام نموساین Mnemosyne برایش ۹ الهه شعر و موسیقی و هنر Muses آورد که عاشق رقص و آواز بودند، نامهای آنان چنین بود:

کالیوپ Calliope الهه اشعار حماسی، کلیو Clio الهه تاریخ، ارتو Erato الهه ترانه و سرود، یوترپ Euterpe الهه فلوت نواز، ملپومین Melpomene الهه تراژدی، پالی هیمنیا Polyhymnia الهه پانتومیم، ترپسیچور Terpsichore الهه ترانه و رقص، تالیا Thalia الهه کمدی، یورانیا Urania الهه ستاره ها...

۶،۵ سال پیش بود که اون صدای ماورایی رو شنیدم صدایی که معلوم نبود از کجا میاد؟

آسمان، زیرزمین، دوردست ها، مریخ یا بهشت؟

صدایی جادویی که وجود و ذهن منو تسخیر کرد.

خب من از همون بچگی و نوجوانی کشش عجیبی به موسیقی داشتم موسیقی مانند رایحه ای اغواگر و جادویی منو جذب می کرد و با خودش می برد به سرزمین ناشناخته ها. من و موسیقی عاشق و معشوق بودیم بهتره بگم که من مجنون موسیقی بودم، من اصلاً ماموریتم در این دنیا همینه، من برای موسیقی زاده شدم و موسیقی برای من.

ولی در اون زمان به این راحتی نمی شد به موسیقی دسترسی پیدا کرد فقط یک مجرا برای شنیدن موسیقی وجود داشت اون هم رادیو بود. از همون دورانی که با این دستگاه عجیب کوچک آشنا شدم دیگه ازش جدا نشدم تا سالها رادیو تنها همدم و دوست نزدیک ام بود و صداهای عجیب و غریب و موسیقی های عجیب تر اون باعث آرامشم میشد و در همان زمان هم بود که بدون اینکه نام سازها رو بدونم عاشق صدای گیتار شدم بعدها که خود این ساز رو هم دیدم با وجود اینکه نامش رو نمی دونستم ولی ازش خوشم می اومد آخه این ساز با اون انحناهای هیپنوتیزم کننده روی بدنه اش و سیم های نقره ای و صدای جادویی اش مث یه فرشته با بدنی ظریف و موهایی نقره ای و صدایی جادویی بود. به هر حال گیتار به نظر من یک ساز یکتا بود که باعث آرامشم میشد چون هیچ سازی به اندازه گیتار لطیف و نرم و بدون خشونت نبود.

داشتم می گفتم که این رادیو و موسیقی اش تبدیل به همدم و مونس من شده بودن طوری که شبها تا دیروقت به موسیقی گوش می دادم حتی موقع درس خوندن هم گوش می دادم شب امتحان هم تنها یار و آرامش دهنده ام موسیقی بود اینطوری شد که کم کم تبدیل به یه شب زنده دار واقعی شدم همیشه دیر می خوابیدم و دیر بیدار می شدم حتی الان هم همینطوره و در آینده هم همینطور، چون ریتم موسیقی شب با ریتم حس من یکی هست همینه که شبو دوست دارم.

سالها گذشت تا اینکه ۵،۶ سال پیش همون صدای ماورایی رو که گفتم ناگهانی و تصادفی تو رادیو شنیدم که چنان شوکی وارد کرد که تا چن روز گیج و منگ بودم و در حیرت و شگفتی!، تو اون دوران من دیگه یه شنونده حرفه ای رادیو شده بودم و با ضبط صوتم که رادیو هم داشت هم به رادیو گوش می دادم و هم همیشه یه نوار کاست آماده داشتم که اگه آهنگ خوبی شنیدم ضبطش کنم و خوشبختانه تونستم قسمت هایی از اون موسیقی رو ضبط کنم گوش کنید:

تا سالها بعد از اون اتفاق در اشتیاق این می سوختم که این صدا متعلق به کدام موجود ناشناخته ای هست که این چنین با شور و شوق و احساس، سرخوش آواز سر داده و بی خیال از حیرت زدگانی مث من!، بی خیال از اینکه ممکنه یکی مث من دل نازک و ضعیف وجود داشته باشه و در اثر صدایی که فراتر از حد تصور و توان او هست بمیره!، مث همون قصه ی موسی و خدا که موسی از خدا خواست که خودش را نشان موسی دهد ولی خدا همین که خواست این کارو بکنه موسی افتاد و غش کرد و نزدیک بود بمیره!.

خب من نمردم ولی مانند مرده ها و اشباح سرگردان تا سالها یعد مدام در جستجوی این بودم که اون صدا متعلق به چه کسی بوده حتی به خودم هم شک کردم که نکنه اون صدا رو خودم تو ذهن خودم شنیدم یا اون موقع تو فاز توهم بودم و موقع خیال بافی که عادت هر روزمه اون صدا رو شنیدم چون اصلاً غیر ممکن بود که اون صدا متعلق به یه انسان معمولی باشه.

ناشناس / Unknown

ولی در نهایت همین چن وخت پیش بود که گمشده ی خودم رو یافتم و مث ارشمیدس Archimedes بیرون پریدم و فریاد زدم یورکا یورکا Eureka Eureka یعنی که یافتم یافتم.

عکسشو نگاه کنین اصلا شبیه آدما نیس نه؟!

بی نام / Nameless

یه انسان غیر عادی با صدایی غیر عادی

آهنگ کاملشو گوش بدین و ترانه اش:

اون در حال جادو کردن / Magician

Come waste your millions here

بیا میلیون هایت را اینجا بر باد ده

Secretly she sneers

مخفیانه نیشخند می زند

Another corporate show

یه نمایش ظاهرسازی دیگه

A guilty conscience grows

یک وجدان گناهکار رشد می کند

I'll feel a guilty conscience grow

رشد یک وجدان گناهکار را احساس خواهم کرد

I'll feel a guilty conscience grow

رشد یک وجدان گناهکار را احساس خواهم کرد

She burns like the sun

او همچون خورشید می سوزاند(در آتش شهوت)

And I can't look away

و من نمی توانم چشمهای خیره اش را نگاه نکنم

And she'll burn our horizons make no mistake

و او افق های(روح) ما را خواهد سوزاند پس اشتباه نکن

Come let the truth be shared

بیا بگذاریم تا حقیقت را همه بدانند

No-one ever dared

ولی کسی جرئت نکرد

To break these endless lies

تا این دروغ های بی پایان را پایان دهد

Secretly she cries

مخفیانه گریه می کند

She burns like the sun

ولی همچو خورشید می سوزاند

And I can't look away

و من نمی توانم چشمهای خیره اش را نگاه نکنم

And she'll burn our horizons make no mistake

و او افق های ما را خواهد سوزاند پس اشتباه نکن

And I'll hide from the world,Behind a broken frame

و خود را از دنیا مخفی خواهم کرد، پشت یک قاب شکسته

And I'll burn forever

و تا ابد خواهم سوخت

I can't face the shame

چرا که نمی توانم این ننگ را بپوشانم

And I'll hide from the world,Behind a broken frame

و خود را از دنیا مخفی خواهم کرد، پشت یک قاب شکسته

And I'll burn forever

و تا ابد خواهم سوخت

I can't face the shame

چرا که نمی توانم این ننگ را بپوشانم

تو پست بعدی درباره اون بیشتر خواهم نوشت

۱۳۸۵ آبان ۱۲, جمعه

Post 10 / دويلا!! / The Villa

devil tak 2 u: u r selekted 4 de nekst 666 on erth cuz u forget urself N u don hav MIND n SOL cuz u selled dose 2 people n 2 ur BF. u r in2 imajineyshen faze. imajineyshen dat u r in imajineyshen so u r 4 mi N nekst de villa on erth 4 mi

نیو: گذشته که گذشته آینده هم هنوز نیومده پس فقط همین لحظه رو داری که همینو هم نمی تونی بگیری و نیگرش داری تو فقط تو این لحظه هستی و زندگی می کنی پس...

یه دلیل مهم بودنمون اینه که ما باید تو این لحظه ها باشیم وگرنه این لحظه ها هم نخواهند بود و هیچی هم نخواهد بود حتی هیچ هم نخواهد بود چون ما باید باشیم تا هیچ معنا پیدا کند

رها / Free Mind

و این آهنگ:

Seize the Day از دریم تئاتر / Dream Theater - Seize the Day

و ترانه اش:

I'll always remember

همیشه به یاد خواهم آورد

The chill of November

سرمای ماه نوامبر رو

The news of the fall

فصل برگ ریزان رو

The sounds in the hall

صداهای پیچیده در تالار رو

The clock on the wall ticking away

و گذر بی رحمانه ی زمان در ساعت روی دیوار رو

"Seize the Day"

لحظه رو زندگی کن

I heard him say

شنیدم که گفت

Life will not always be this way

زندگی همیشه اینطوری نمی مونه

Look around

جور دیگری ببین

Hear the sounds

صداها رو بشنو

جور دیگر ببین / See by other way

Cherish your life while you're still around

وجودت رو گرامی بدار زمانی که وجود داری

We can learn from the past

می تونیم از گذشته بیاموزیم

But those days are gone

اما گذشته گذشته

We can hope for the future

می تونیم امیدوار آینده باشیم

But there may not be one

اما ممکنه هیچ اتفاقی نیفته

The words stuck in my mind

کلمات در ذهن من جای می گیرند

alive from what I've heard

و زنده اند به آنچه که شنیده ام

I have to seize the day

نباید لحظه ها رو از دست بدم

To home I returned

به خانه برگشتم

Preparing for her fight

آماده در برابر خشم اش

I held with all my might

تسلیم در برابر سرنوشتم

Fearing my deepest fright

حس عمیق ترین ترسم

She walked in to the night

تا که آمد قدم زنان در تاریکی

She turned for one last look

برگشت برای آخرین نگاه

She looked me in the eye

در چشم هایم کرد نگاه

I said, I Love You

ساده گفتم دوستت دارم اما...

Good-bye

خداحافظ برای همیشه

خداحافظ برای همیشه / Goodbye Forever