یکی بود یکی نبود، در زمان های دور و در سرزمینی دورتر زئوس و خانواده اش زندگی می کردند زئوس خدای خدایان از همسرش هرا فرزندانی داشت هرا مادر خدای جنگ، آرس Ares بود، همین طور مادر الهه های جوانی و تولد، هبه Hebe و ایلیتیا Eileithyia. همسر دیگر زئوس برایش سه هورای Horai آورد که قانون، عدالت و صلح نامیده شدند و سه فیت Fates به نامهای ریسنده، تقسیم کننده و بی بازگشت و یکی دیگر از همسرانش مادر سه گریس Graces به نامهای روشنایی، شکوفه و خوشدل بود. و بالاخره همسر دیگر زئوس به نام نموساین Mnemosyne برایش ۹ الهه شعر و موسیقی و هنر Muses آورد که عاشق رقص و آواز بودند، نامهای آنان چنین بود:
کالیوپ Calliope الهه اشعار حماسی، کلیو Clio الهه تاریخ، ارتو Erato الهه ترانه و سرود، یوترپ Euterpe الهه فلوت نواز، ملپومین Melpomene الهه تراژدی، پالی هیمنیا Polyhymnia الهه پانتومیم، ترپسیچور Terpsichore الهه ترانه و رقص، تالیا Thalia الهه کمدی، یورانیا Urania الهه ستاره ها...
۶،۵ سال پیش بود که اون صدای ماورایی رو شنیدم صدایی که معلوم نبود از کجا میاد؟
آسمان، زیرزمین، دوردست ها، مریخ یا بهشت؟
صدایی جادویی که وجود و ذهن منو تسخیر کرد.
خب من از همون بچگی و نوجوانی کشش عجیبی به موسیقی داشتم موسیقی مانند رایحه ای اغواگر و جادویی منو جذب می کرد و با خودش می برد به سرزمین ناشناخته ها. من و موسیقی عاشق و معشوق بودیم بهتره بگم که من مجنون موسیقی بودم، من اصلاً ماموریتم در این دنیا همینه، من برای موسیقی زاده شدم و موسیقی برای من.
ولی در اون زمان به این راحتی نمی شد به موسیقی دسترسی پیدا کرد فقط یک مجرا برای شنیدن موسیقی وجود داشت اون هم رادیو بود. از همون دورانی که با این دستگاه عجیب کوچک آشنا شدم دیگه ازش جدا نشدم تا سالها رادیو تنها همدم و دوست نزدیک ام بود و صداهای عجیب و غریب و موسیقی های عجیب تر اون باعث آرامشم میشد و در همان زمان هم بود که بدون اینکه نام سازها رو بدونم عاشق صدای گیتار شدم بعدها که خود این ساز رو هم دیدم با وجود اینکه نامش رو نمی دونستم ولی ازش خوشم می اومد آخه این ساز با اون انحناهای هیپنوتیزم کننده روی بدنه اش و سیم های نقره ای و صدای جادویی اش مث یه فرشته با بدنی ظریف و موهایی نقره ای و صدایی جادویی بود. به هر حال گیتار به نظر من یک ساز یکتا بود که باعث آرامشم میشد چون هیچ سازی به اندازه گیتار لطیف و نرم و بدون خشونت نبود.
داشتم می گفتم که این رادیو و موسیقی اش تبدیل به همدم و مونس من شده بودن طوری که شبها تا دیروقت به موسیقی گوش می دادم حتی موقع درس خوندن هم گوش می دادم شب امتحان هم تنها یار و آرامش دهنده ام موسیقی بود اینطوری شد که کم کم تبدیل به یه شب زنده دار واقعی شدم همیشه دیر می خوابیدم و دیر بیدار می شدم حتی الان هم همینطوره و در آینده هم همینطور، چون ریتم موسیقی شب با ریتم حس من یکی هست همینه که شبو دوست دارم.
سالها گذشت تا اینکه ۵،۶ سال پیش همون صدای ماورایی رو که گفتم ناگهانی و تصادفی تو رادیو شنیدم که چنان شوکی وارد کرد که تا چن روز گیج و منگ بودم و در حیرت و شگفتی!، تو اون دوران من دیگه یه شنونده حرفه ای رادیو شده بودم و با ضبط صوتم که رادیو هم داشت هم به رادیو گوش می دادم و هم همیشه یه نوار کاست آماده داشتم که اگه آهنگ خوبی شنیدم ضبطش کنم و خوشبختانه تونستم قسمت هایی از اون موسیقی رو ضبط کنم گوش کنید:
تا سالها بعد از اون اتفاق در اشتیاق این می سوختم که این صدا متعلق به کدام موجود ناشناخته ای هست که این چنین با شور و شوق و احساس، سرخوش آواز سر داده و بی خیال از حیرت زدگانی مث من!، بی خیال از اینکه ممکنه یکی مث من دل نازک و ضعیف وجود داشته باشه و در اثر صدایی که فراتر از حد تصور و توان او هست بمیره!، مث همون قصه ی موسی و خدا که موسی از خدا خواست که خودش را نشان موسی دهد ولی خدا همین که خواست این کارو بکنه موسی افتاد و غش کرد و نزدیک بود بمیره!.
خب من نمردم ولی مانند مرده ها و اشباح سرگردان تا سالها یعد مدام در جستجوی این بودم که اون صدا متعلق به چه کسی بوده حتی به خودم هم شک کردم که نکنه اون صدا رو خودم تو ذهن خودم شنیدم یا اون موقع تو فاز توهم بودم و موقع خیال بافی که عادت هر روزمه اون صدا رو شنیدم چون اصلاً غیر ممکن بود که اون صدا متعلق به یه انسان معمولی باشه.
ولی در نهایت همین چن وخت پیش بود که گمشده ی خودم رو یافتم و مث ارشمیدس Archimedes بیرون پریدم و فریاد زدم یورکا یورکا Eureka Eureka یعنی که یافتم یافتم.
عکسشو نگاه کنین اصلا شبیه آدما نیس نه؟!
یه انسان غیر عادی با صدایی غیر عادی
آهنگ کاملشو گوش بدین و ترانه اش:
Come waste your millions here
بیا میلیون هایت را اینجا بر باد ده
Secretly she sneers
مخفیانه نیشخند می زند
Another corporate show
یه نمایش ظاهرسازی دیگه
A guilty conscience grows
یک وجدان گناهکار رشد می کند
I'll feel a guilty conscience grow
رشد یک وجدان گناهکار را احساس خواهم کرد
I'll feel a guilty conscience grow
رشد یک وجدان گناهکار را احساس خواهم کرد
She burns like the sun
او همچون خورشید می سوزاند(در آتش شهوت)
And I can't look away
و من نمی توانم چشمهای خیره اش را نگاه نکنم
And she'll burn our horizons make no mistake
و او افق های(روح) ما را خواهد سوزاند پس اشتباه نکن
Come let the truth be shared
بیا بگذاریم تا حقیقت را همه بدانند
No-one ever dared
ولی کسی جرئت نکرد
To break these endless lies
تا این دروغ های بی پایان را پایان دهد
Secretly she cries
مخفیانه گریه می کند
She burns like the sun
ولی همچو خورشید می سوزاند
And I can't look away
و من نمی توانم چشمهای خیره اش را نگاه نکنم
And she'll burn our horizons make no mistake
و او افق های ما را خواهد سوزاند پس اشتباه نکن
And I'll hide from the world,Behind a broken frame
و خود را از دنیا مخفی خواهم کرد، پشت یک قاب شکسته
And I'll burn forever
و تا ابد خواهم سوخت
I can't face the shame
چرا که نمی توانم این ننگ را بپوشانم
And I'll hide from the world,Behind a broken frame
و خود را از دنیا مخفی خواهم کرد، پشت یک قاب شکسته
And I'll burn forever
و تا ابد خواهم سوخت
I can't face the shame
چرا که نمی توانم این ننگ را بپوشانم
تو پست بعدی درباره اون بیشتر خواهم نوشت